مرهم و محرم حضور پدیده ها را دریاب نه فقط ظهورشان را
| ||
افسرده و پر عقده... ولی بیدارم
تا بار دهد ذهن جهان ...میبارم
در همهمه ی خلوت این مردم پوچ خاموشم و تنهایی خود را دارم
از طعنه ی هر جمع ,نه دلسرد شوم نه مهر کسی را به دلم می کارم
از لطف خدایم...گله! اما خشنود قسمت این است که هم نابغه هم بیمارم
شاعری حس قشنگی ست ولی شاید تو فکر کردی که خدا نیست پس آثارم
شاید آینده ی که شد ...شمع قشنگی باشم تو چه دانی که چه نوری ست شب اسرارم؟
زخم و صبر و قفس و شعرو نگاهی بی اشک سر جدت , تو دگربار نده آزارم
دهه ای رفت که من ملتهب عشق توام عاقله...مومنه...محجوب...چه عشقی دارم!
زجرهای دل من , نذر سر سبز تو باد! آخرین بیت غزل...دام پس دیوارم دل من در پی روی صنمی خواهد رفت که مرا پر بدهد از قفس افکارم برچسبها: limitless rage, طغیان نامحدود, تلخی ناتمام, دهه ای رفت [ ] [ ] [ محمدرضا عربی ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |