مرهم و محرم
حضور پدیده ها را دریاب نه فقط ظهورشان را 
 شبیه مردمکانی که تنگ میبینند

دل غریب مرا بر چه سنگ میبینند؟

 

به جنگلی که شغالان به نقش شیرانند

چه حیف رعیت خود را خدنگ میبینند

 

در این توهم تاریخ، رسم تکراریست

که زندگی شهیدان به جنگ میبینند

 

سلاح خسته ی خود را رها نکن اما

چراغ شام بیاور که رنگ میبینند

 

همیشه حرف دلم تکه تکه میریزد

میان کاغذ تاری که ننگ میبینند

 

جهان ما قفسی شد برای حبس امید

چه حیف غیرت ما در تفنگ میبینند

 

خیال تو ...دل ما, شان و منزلت دارد?!!

بسی تصور ما را جفنگ میبینند

 

زبان و قسمت ما ها سکوت؟...ممکن نیست!

از این قفس چه فراری که بالمان خالیست

و ظلم و مصلحت و خنده های لا ادری...

و سهم سید پنهان همیشه تنهاییست!


برچسب‌ها: مردی پشت پرده, حقیقت تلخ, تابو, سکوت ناروا
[ ] [ ] [ محمدرضا عربی ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

 مرهم نیافتم ز لب محرمی ولی
 ارضا شود دلم ز خودارضایی نهان
 از چشم,اشک,گیرم و دل,قانع و صبور
 بی منتم ز بغز طلبکار آسمان
برچسب‌ها وب
امکانات وب